سیاه شده ام سیاه
می روبم ، می کوبم
این دانه های نابرابر تزویز
شاید برهد
زین رشته ی بی تقصیر .
فریاد میکشم از فرار خویش
فــریــاد فــــریــاد ! ! ؟ ؟
نماز میگزارم ،
سجده می آعازم،
شاید این کریه منظر
این جنس نا قریب،
این سیاهی سفر
از تن بــدر شود . . .
خسته می شوم
سکوت می کنم ،
با دلم سکوت می کنم
شاید بشنوم
صدای خــــدا را . . . ! ؟
ح _ ب
تــــــوهــم
07/06/1389